آمدشد
[مَ شُ] (اِمص مرکب) آمد و شد. رفت و آمد. مراوَده :
ندانی که ویران شود کاروانگه
چو برخیزد آمدشد کاروانی؟منوچهری.
|| تکرار :
کشیده دار به دست ادب عنان نظر
که فتنهء دل از آمدشد نظر یابی.
کمال اسماعیل.
ندانی که ویران شود کاروانگه
چو برخیزد آمدشد کاروانی؟منوچهری.
|| تکرار :
کشیده دار به دست ادب عنان نظر
که فتنهء دل از آمدشد نظر یابی.
کمال اسماعیل.