قرق
[قُ رُ] (ترکی، اِ) ممانعت. (غیاث) (ناظم الاطباء). تعرض. مزاحمت و بازداشت. (ناظم الاطباء). آنندراج آن را به ضم اول و فتح ثانی ضبط کرده و گوید: قُرَق، منع و بازداشتن. (آنندراج). قوروق. منع و حراست. (سنگلاخ) :
هست از قرق شرم و حیا نزد خودش نیز
زآن جوهر جان دور که در پیرهنستش.؟
|| مجازاً اولنگ و سبزه زاری را گویند که به جهت دواب سرکار سلاطین از چرانیدن غیر منع و قوروغ کرده باشند. (سنگلاخ ذیل قوروق). قورُق. قوروق.
|| (ص) خشک. (آنندراج از فرهنگ ترکی) :
در مجلس خان درآ و آداب ببین
جمع آمده بهر خبث اسباب ببین
بر طاقچه کوزهء قرق را بنگر
یک قاب طعام و بیست بشقاب ببین.
شفائی (از آنندراج).
هست از قرق شرم و حیا نزد خودش نیز
زآن جوهر جان دور که در پیرهنستش.؟
|| مجازاً اولنگ و سبزه زاری را گویند که به جهت دواب سرکار سلاطین از چرانیدن غیر منع و قوروغ کرده باشند. (سنگلاخ ذیل قوروق). قورُق. قوروق.
|| (ص) خشک. (آنندراج از فرهنگ ترکی) :
در مجلس خان درآ و آداب ببین
جمع آمده بهر خبث اسباب ببین
بر طاقچه کوزهء قرق را بنگر
یک قاب طعام و بیست بشقاب ببین.
شفائی (از آنندراج).