قرق
[قِ] (ع اِ) اصل ردی و هیچکاره. (منتهی الارب). اصل ردی. (اقرب الموارد). || خوی و عادت مردم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || صغار مردم. (اقرب الموارد). || بازی سُدِّر که در آن چهل خط کشند و سنگریزه ها به صف نهند. (منتهی الارب). که بیست وچهار خط بطور چهارگوشه توی درتو کشند و میان آن چهارخانه ها به طریق مخصوصی ریگهای خرد به صف نهند، و عامه این بازی را دریس نامند. (اقرب الموارد). دوزبازی.