قرض
[قَ] (ع مص) بریدن. || مردن یا نزدیک مردن رسیدن. گویند: قرض رباطه؛ بمرد یا نزدیک به مردن رسید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || به چپ و راست پیچان و خمان رفتن. (منتهی الارب). گویند: قرض فی سیره؛ به چپ و راست پیچان و خمان رفت. || پاداش دادن. || وام دادن. || شعر گفتن. || روی گردانیدن از جائی و کرانه گزیدن از آن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). و از این باب است قول خدای تعالی: اذا غربت تقرضهم ذات الشمال؛ ای تخلفهم شمالاً و تقطعهم و تترکهم علی شمالها. (منتهی الارب).