آمای
(فعل امر) امر از آمودن به معنی آراستن و درنشاندن گوهر در چیزی و بسلک و رشته کشیدن لولو و جز آن و پر کردن و انباشتن :
گفت مشّاطه را که صنع خدای
یعنی آن لعبت چگل، آمای.عمعق.
|| (نف مرخم) مهیّاکننده. مستعدکننده. (برهان). و در کلمات مرکّبه مانند گوهرآمای، لولوآمای، مخفف آماینده است :
توئی گوهرآمای چارآخشیج
مسلسل کنِ گوهران در مزیج.نظامی.
کواکب را بقدرت کارفرمای
طبایع را بصنعت گوهرآمای.نظامی.
و رجوع به آمودن و آمود و آموده شود.
گفت مشّاطه را که صنع خدای
یعنی آن لعبت چگل، آمای.عمعق.
|| (نف مرخم) مهیّاکننده. مستعدکننده. (برهان). و در کلمات مرکّبه مانند گوهرآمای، لولوآمای، مخفف آماینده است :
توئی گوهرآمای چارآخشیج
مسلسل کنِ گوهران در مزیج.نظامی.
کواکب را بقدرت کارفرمای
طبایع را بصنعت گوهرآمای.نظامی.
و رجوع به آمودن و آمود و آموده شود.