قبل
[قِ بَ] (ع ق) نزد. گویند: لی قبل فلان حق؛ ای عنده. || (اِ) طاقت. گویند: ما لی به قبل؛ ای طاقه. || سرِ نو. استیناف. (منتهی الارب). گویند: لااکلمک الی عشر من ذی قِبَل؛ یعنی نگویم با تو سخنی در آنچه از سر نو آغاز کنم کلام را یا نگویم با تو سخنی تا ده روز از روزهای آینده. || (ق) آشکارا. گویند: رأیته قب؛ ای آشکارا دیدم او را. و از همین معنی است قول خدای تعالی: او یأتیهم العذاب قب(1)؛ ای عیاناً. و این به دو قرائت خوانده شده است. (منتهی الارب). || (اِ) سبب. جهت :
تو زین قبل اگر روی ای جانِ مرد
ور انده تو زین است انده مدار.فرخی.
(1) - قرآن 18/55.
تو زین قبل اگر روی ای جانِ مرد
ور انده تو زین است انده مدار.فرخی.
(1) - قرآن 18/55.