آماریدن
[دَ] (مص) آماردن. شمردن. بحساب آوردن. || مجازاً، اهمیت دادن. محلی نهادن. بروی خود آوردن :
ساعتکی روی پیش دار و بِهُش باش
کار بمن مان و برمگرد و میامار.سوزنی.
تو از سر نغزیّ و لطیفیّ و ظریفی
می دان همه افعال من و هیچ میامار.سوزنی.
ساعتکی روی پیش دار و بِهُش باش
کار بمن مان و برمگرد و میامار.سوزنی.
تو از سر نغزیّ و لطیفیّ و ظریفی
می دان همه افعال من و هیچ میامار.سوزنی.