آلیزنده
[زَ دَ / دِ] (نف) آنکه آلیزد از ستور. جفته انداز. جفتک زن :
چو آلیزنده شد در مرغزاری
نباشد بر دلش از بار(1) باری.ابوشکور.
قموص؛ خر آلیزنده. (السامی فی الاسامی). توسن. بدخو. لگدزن. جهنده (اسب و استر).
(1) - بار (در این بیت)؛ غم. اندوه.
چو آلیزنده شد در مرغزاری
نباشد بر دلش از بار(1) باری.ابوشکور.
قموص؛ خر آلیزنده. (السامی فی الاسامی). توسن. بدخو. لگدزن. جهنده (اسب و استر).
(1) - بار (در این بیت)؛ غم. اندوه.