فطر
[فَ] (ع مص) آفریدن. || شکافتن. (ترجمان القرآن جرجانی) (از اقرب الموارد). || دوشیدن ماده شتر و گوسپند را به سبابه و ابهام یا با کنار انگشتان. (از اقرب الموارد). || شتاب کردن در خمیر و از آن نان فطیر پختن. (ناظم الاطباء). || اختراع و ابتدا و انشاء کردن کار را. || خوردن و آشامیدن روزه دار. (از اقرب الموارد). رجوع به فِطر شود. || (اِ) شکاف. ج، فُطور. (منتهی الارب).