فسیح
[فَ] (ع ص) فراخ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : در هر یک سرایی فسیح و خطه ای وسیع می بایست از جهت فیالان و مرتبان طعام و کافلان حوائج. (ترجمهء تاریخ یمینی). به موضعی فسیح عریض میرود. (ترجمهء تاریخ یمینی).
- فسیح امل؛ پرآرزو. گشاده آرزو : قوی دل و فسیح امل روی بازنهاد. (کلیله و دمنه).
- فسیح امل؛ پرآرزو. گشاده آرزو : قوی دل و فسیح امل روی بازنهاد. (کلیله و دمنه).
فرهنگ لغت معین برای وردپرس و اندروید
افزونه و اپلیکیشن فرهنگ لغت معین؛ جستجوی سریع معانی واژهها در وردپرس یا موبایل با طراحی ساده و کاربردی.
مشاهده جزئیات محصول
