فروغ
[فُ] (ع مص) فارغ شدن. (تاج المصادر بیهقی). پرداختن از کاری. (اقرب الموارد). پرداختن از چیزی. (منتهی الارب). || پایان دادن کسی کاری را. (اقرب الموارد). فراغ. فراغت. رجوع بدین کلمات شود. || آهنگ کردن بسوی کسی. (منتهی الارب). قصد. || تهی شدن ظرف. (اقرب الموارد). || مردن. (منتهی الارب). مردن بمناسبت تهی شدن جسم از روح. || هدر شدن خون کسی. (از اقرب الموارد). || ریخته شدن آب. (تاج المصادر بیهقی) (اقرب الموارد). || (اِخ) ستارهء جوزا. (منتهی الارب). جِ فرغ. رجوع به فرغ و فروع شود.