اخطار
[اَ] (ع اِ) جِ خِطر. || جِ خَطَر. بلاها. تهلکه ها. امور عظیمه : در اخطار نفس خویش در مقاحم حتوف و اعتراض شهادت در ملاحم حروب و معارض اسنه و سیوف بسلامت برآمد. (ترجمهء تاریخ یمینی).
آندو گفتندش نصیحت در سمر
که مکن ز اخطار خود را بیخبر.مولوی.
باقیات الصالحات آمد کریم
رسته از صد آفت و اخطار و بیم.مولوی.
بر عزم مصر باصفهان رفتم و از آنجا بر راه آذربیجان بعد از اخطاری که مشاهده کردم. (جهانگشای جوینی).
آندو گفتندش نصیحت در سمر
که مکن ز اخطار خود را بیخبر.مولوی.
باقیات الصالحات آمد کریم
رسته از صد آفت و اخطار و بیم.مولوی.
بر عزم مصر باصفهان رفتم و از آنجا بر راه آذربیجان بعد از اخطاری که مشاهده کردم. (جهانگشای جوینی).