فرغرده
[فَ غَ دَ / دِ] (ن مف) آغشته و به هم سرشته. (برهان) :
علم چون در نور حق فرغرده شد
پس ز علمت نور یابد قوم لد.مولوی.
رجوع به فرغار و فرغاریدن شود.
علم چون در نور حق فرغرده شد
پس ز علمت نور یابد قوم لد.مولوی.
رجوع به فرغار و فرغاریدن شود.