آلودگی
[دَ / دِ] (حامص، اِ) لَوث. آلایش. عادت باعمال زشت. || گناه. فسق. فجور. جرم. || شوخ. دَرَن. وَسَخ :
چو بشنید از او شاه به، دین به
پذیرفت از او راه و آئین به
پر از نور ایزد بشد دخمه ها
وز آلودگی پاک شد تخمه ها.دقیقی.
چنان دان که هرگز گرامی پسر
نبوده ست یازان بخون پدر
مگر مادرش تخمه را تیره کرد
پسر را به آلودگی خیره کرد.فردوسی.
زن پاک تن را به آلودگی
برد نام و یازد به بیهودگی.فردوسی.
ره داور پاک بنمودشان
از آلودگی ها بپالودشان.فردوسی.
در این خرقه بسی آلودگی هست
خوشا وقت قبای می فروشان.حافظ.
آلودگی خرقه خرابیّ جهانست.حافظ.
|| عَذِره. گوه :
در حدث افتد نداند بوی چیست
از من است این بوی یا آلودگیست.مولوی.
- آلودگی آب؛ تیرگی آن.
|| دَین. وام. بدهکاری.
چو بشنید از او شاه به، دین به
پذیرفت از او راه و آئین به
پر از نور ایزد بشد دخمه ها
وز آلودگی پاک شد تخمه ها.دقیقی.
چنان دان که هرگز گرامی پسر
نبوده ست یازان بخون پدر
مگر مادرش تخمه را تیره کرد
پسر را به آلودگی خیره کرد.فردوسی.
زن پاک تن را به آلودگی
برد نام و یازد به بیهودگی.فردوسی.
ره داور پاک بنمودشان
از آلودگی ها بپالودشان.فردوسی.
در این خرقه بسی آلودگی هست
خوشا وقت قبای می فروشان.حافظ.
آلودگی خرقه خرابیّ جهانست.حافظ.
|| عَذِره. گوه :
در حدث افتد نداند بوی چیست
از من است این بوی یا آلودگیست.مولوی.
- آلودگی آب؛ تیرگی آن.
|| دَین. وام. بدهکاری.