غول
[غَ] (اِخ) نام کوهی. (منتهی الارب). در شعر لبید که گوید :
عفت الدیار محلها فمقامها
بمنی تأبد غولها فرجامها.
غول و رجام را دو کوه دانسته اند. (از معجم البلدان). || و بعضی گویند: غول آبی معروف متعلق به ضباب در درون طنحفه است که نخل دارد. اصمعی بنقل از عامری آرد: غول و خصافه هر دو از آن ضباب اند. اما غول وادیی است در کوهی که آن را «انسان» نامند، و انسان آبی در پایین کوه و این کوه به همان نام خوانده شده است، در وادی غول درختان خرما و چشمه هاست، و اما خصافه آبی از آن «ضباب» است و درختان خرمای بسیار دارد. در کتاب اصمعی آمده: غول کوهی است متعلق به «ضباب» که برابر آبی قرار دارد و این کوه را هضب غول نامند و در غول جنگی روی داد، و در آن «ضبه» بر بنی کلاب پیروز شدند. (از معجم البلدان).
عفت الدیار محلها فمقامها
بمنی تأبد غولها فرجامها.
غول و رجام را دو کوه دانسته اند. (از معجم البلدان). || و بعضی گویند: غول آبی معروف متعلق به ضباب در درون طنحفه است که نخل دارد. اصمعی بنقل از عامری آرد: غول و خصافه هر دو از آن ضباب اند. اما غول وادیی است در کوهی که آن را «انسان» نامند، و انسان آبی در پایین کوه و این کوه به همان نام خوانده شده است، در وادی غول درختان خرما و چشمه هاست، و اما خصافه آبی از آن «ضباب» است و درختان خرمای بسیار دارد. در کتاب اصمعی آمده: غول کوهی است متعلق به «ضباب» که برابر آبی قرار دارد و این کوه را هضب غول نامند و در غول جنگی روی داد، و در آن «ضبه» بر بنی کلاب پیروز شدند. (از معجم البلدان).