غوزک
[زَ] (اِ مصغر) غوز خرد. قوز کوچک. برآمدگی و خمیدگی کوچک. رجوع به غوز شود. || استخوان برآمدهء طرف علیای وحشی پای، و توسعاً دست. استخوان برآمدهء ساق پا. کَعب. اشتالنگ. شتالنگ. کوزک. (فرهنگ سروری)(1). قوزک پا.
- غوزک پا؛ استخوان برآمدهء پای از طرف وحشی متصل به کف. کَعب.
- غوزک دست؛ استخوان برآمدهء دست در طرف وحشی زند اعلی چسبیدهء به کف.
- غوزک گلو؛ جوزک. برآمدگی حلقوم(2).
|| غوزه. غوزهء پنبه. رجوع به غوزه شود.
(1) - Malleole.
(2) - Pomme d'adame.
- غوزک پا؛ استخوان برآمدهء پای از طرف وحشی متصل به کف. کَعب.
- غوزک دست؛ استخوان برآمدهء دست در طرف وحشی زند اعلی چسبیدهء به کف.
- غوزک گلو؛ جوزک. برآمدگی حلقوم(2).
|| غوزه. غوزهء پنبه. رجوع به غوزه شود.
(1) - Malleole.
(2) - Pomme d'adame.