غنیم
[غَ] (ص) ظاهراً فارسی است(1) بمعنی دشمن. (فرهنگ نظام). خصم. (فرهنگ شعوری ج2 ورق 182 ب). خصم اَلَدّ در تداول امروز گویند: کربلا غنیمت(2) باشد... رجوع به فرهنگ نظام شود :
چو بنهاد جمشید سر در گریز
غنیمش ز دنبال با تیغ تیز...فردوسی.
خویشتن دارد او دو هفته نگاه
هم بر آنسان که از غنیم غنیم.
ابوحنیفهء اسکافی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص388).
مرد کو را نه گهر باشد نه نیز هنر
حلیت اوست خموشی چو تهیدست غنیم.
ابوحنیفهء اسکافی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص390).
به چه روز نیک بیند ز تو کام دل فغانی
که چو بخت خود غنیمی به کمین بود مدامش.
بابافغانی (از فرهنگ شعوری ج2 ورق 182ب).
(1) - در فرهنگهای معتبر عربی به معنی دشمن دیده نشد. رجوع به غنیم (عربی) شود.
(2) - غنیم تو...
چو بنهاد جمشید سر در گریز
غنیمش ز دنبال با تیغ تیز...فردوسی.
خویشتن دارد او دو هفته نگاه
هم بر آنسان که از غنیم غنیم.
ابوحنیفهء اسکافی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص388).
مرد کو را نه گهر باشد نه نیز هنر
حلیت اوست خموشی چو تهیدست غنیم.
ابوحنیفهء اسکافی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص390).
به چه روز نیک بیند ز تو کام دل فغانی
که چو بخت خود غنیمی به کمین بود مدامش.
بابافغانی (از فرهنگ شعوری ج2 ورق 182ب).
(1) - در فرهنگهای معتبر عربی به معنی دشمن دیده نشد. رجوع به غنیم (عربی) شود.
(2) - غنیم تو...