غنائم
[غَ ءِ] (ع اِ) جِ غَنیمه. (اقرب الموارد). مالهای غنیمت. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به غنیمه و غنیمت شود : صدوبیست سر فیل از آن فتح در مرابط فیلان خاص افزود با غنائم بسیار از اموال و اسلحه. (ترجمهء تاریخ یمینی چ 1272 ص259). چندان غنائم جمع کرد که آب و آتش نخوردی. (ترجمهء تاریخ یمینی ایضاً ص425).