غمد
[غِ] (ع اِ) نیام شمشیر. (مهذب الاسماء) (دهار). نیام شمشیر و کارد. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات). ج، اَغماد، غُمود. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نیام. غلاف. قِراب. رجوع به نیام شود :
غمد را بنمود و پنهان کرد تیغ
باید افشردن مر او را بیدریغ.
مولوی (مثنوی).
سنان لسان و تیغ بیان «والشعراء یتبعهم الغاوون»(1) از هیبت جلال نبوت در غمد کلال و نبوت بماند. (مقدمهء دیوان حافظ).
(1) - قرآن 26/224.
غمد را بنمود و پنهان کرد تیغ
باید افشردن مر او را بیدریغ.
مولوی (مثنوی).
سنان لسان و تیغ بیان «والشعراء یتبعهم الغاوون»(1) از هیبت جلال نبوت در غمد کلال و نبوت بماند. (مقدمهء دیوان حافظ).
(1) - قرآن 26/224.