غزالی
[غَ](1) (اِخ) مروزی. عوفی در لباب الالباب (چ 1335 ص362 او را جزو شعرای آل سلجوق (خراسان) به شمار آورده، گوید: آنکه به دام لطف طبع غزال لطایف صید کردی و جان را از لذت شعر و غزل او کعب الغزال به کام رسیدی. این یک غزل از منشآت اوست، که میگوید :
عشق تو مرا بلا و شر دارد
در عشق تو جان کجا خطر دارد؟
هجر تو به کشتن من مسکین
هر روز بهانه ای دگر دارد
در صحبت تو کسی که دل بندد
بسیاری را که از تو بردارد
از صحبت تو کجا بپرهیزد
آن کس که ز درد جان خبر دارد
اندر غم تو غزالی عاشق
حقا که ز جانت دوستر دارد.
(1) - به تخفیف زاء. (غزالی نامه ص258).
عشق تو مرا بلا و شر دارد
در عشق تو جان کجا خطر دارد؟
هجر تو به کشتن من مسکین
هر روز بهانه ای دگر دارد
در صحبت تو کسی که دل بندد
بسیاری را که از تو بردارد
از صحبت تو کجا بپرهیزد
آن کس که ز درد جان خبر دارد
اندر غم تو غزالی عاشق
حقا که ز جانت دوستر دارد.
(1) - به تخفیف زاء. (غزالی نامه ص258).