غریض
[غَ] (ع ص) تازه. (منتهی الارب) (آنندراج). طری. (اقرب الموارد). تر و تازه. || سپید و تازه از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج). کل ابیض طری؛ هر سفید تازه. (اقرب الموارد)(1). || سرودگوی نیکو. (منتهی الارب) (آنندراج). المغنی المجید. (اقرب الموارد). || الطری من اللحم؛ گوشت تازه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)(2): لحم غریض؛ گوشتی نازک. || نان فطیر. (مهذب الاسماء). || (اِ) آب باران. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). || الماء الذی یورد باکراً؛ آبی که صبحگاهان بدان رسند. (اقرب الموارد). کل من ورد الماء باکراً فهو غارض و الماء غریض. (از معجم البلدان). || غرض غریض؛ خورانیدن شیر: غرض له غریضاً؛ سقاه لبناً حلیباً. (از اقرب الموارد). || شکوفه. (منتهی الارب) (آنندراج). الطلع. (قطر المحیط). نوباوه. (منتهی الارب) (آنندراج). || کل غناء محدث طری؛ هر سرود تازه سراییده شده. (اقرب الموارد).
(1) - صاحب منتهی الارب چنانکه ملاحظه می شود «سپید و تازه» آورده ولی در اقرب الموارد «ابیض طری» بی واو آمده است.
(2) - صاحب منتهی الارب گوید: «و منه لحم غریض؛ ای طری» ولی از اقرب الموارد و قطرالمحیط چنین برمی آید که غریض مطلق به معنی گوشت تازه است.
(1) - صاحب منتهی الارب چنانکه ملاحظه می شود «سپید و تازه» آورده ولی در اقرب الموارد «ابیض طری» بی واو آمده است.
(2) - صاحب منتهی الارب گوید: «و منه لحم غریض؛ ای طری» ولی از اقرب الموارد و قطرالمحیط چنین برمی آید که غریض مطلق به معنی گوشت تازه است.