غرقاب
[غَ] (اِ مرکب) غرق + آب. آب عمیق را گویند که نقیض پایاب است. (برهان قاطع). غرقاب به قلب اضافت به معنی آب عمیق. (غیاث اللغات) (آنندراج). گرداب که در بعض جای دریا باشد. (از فرهنگ شعوری) (از ناظم الاطباء) :
به ریگ اندر همی شد مرد تازان
چو در غرقاب مرد آشناور.لبیبی (؟)
ز کام نهنگان برون آمدیم
ز غرقاب دریای خون آمدیم.خاقانی.
گفتی ای خاقانی از غرقاب غم چون میرهی
چون رهم کز پای من تا سر به طوفان درگرفت.
خاقانی.
بی همنفس خوش نتوان زیست به گیتی
بی دست شناور نتوان رست ز غرقاب.
خاقانی.
در غرقاب جان جز به کشتی نوح به ساحل سلامت نرسد. (ترجمهء تاریخ یمینی چ 1272 ه . ق. ص100).
چو افتاد اندرین گرداب کشتی
به ساحل بر ازین غرقاب کشتی.نظامی.
یکی گفتا بدان ماند که در خواب
دراندازد کسی خود را به غرقاب.نظامی.
بدان جان کز چنین صد جان فزون است
که جانم بی تو در غرقاب خون است.نظامی.
چون از دو غرقاب آب و آتش به ساحل خلاص رسید... (جهانگشای جوینی).
چون به خویش آمد ز غرقاب فنا
خوش زبان بگشود در مدح و ثنا.مولوی.
امروز حالا غرقه ام تا در کناری اوفتم
وآنگه حکایت می کنم گر زنده ام غرقاب را.
سعدی.
دست و پایی بزن به چاره و جهد
که عجب در میان غرقابی.سعدی.
کجائی ای که تعنت کنی و طعنه زنی
تو در کناری و ما اوفتاده در غرقاب.
سعدی.
|| شعوری در لسان العجم غرقاب را به معنی غرق شونده در آب نیز آورده و به شعری مخدوش استشهاد کرده است.
به ریگ اندر همی شد مرد تازان
چو در غرقاب مرد آشناور.لبیبی (؟)
ز کام نهنگان برون آمدیم
ز غرقاب دریای خون آمدیم.خاقانی.
گفتی ای خاقانی از غرقاب غم چون میرهی
چون رهم کز پای من تا سر به طوفان درگرفت.
خاقانی.
بی همنفس خوش نتوان زیست به گیتی
بی دست شناور نتوان رست ز غرقاب.
خاقانی.
در غرقاب جان جز به کشتی نوح به ساحل سلامت نرسد. (ترجمهء تاریخ یمینی چ 1272 ه . ق. ص100).
چو افتاد اندرین گرداب کشتی
به ساحل بر ازین غرقاب کشتی.نظامی.
یکی گفتا بدان ماند که در خواب
دراندازد کسی خود را به غرقاب.نظامی.
بدان جان کز چنین صد جان فزون است
که جانم بی تو در غرقاب خون است.نظامی.
چون از دو غرقاب آب و آتش به ساحل خلاص رسید... (جهانگشای جوینی).
چون به خویش آمد ز غرقاب فنا
خوش زبان بگشود در مدح و ثنا.مولوی.
امروز حالا غرقه ام تا در کناری اوفتم
وآنگه حکایت می کنم گر زنده ام غرقاب را.
سعدی.
دست و پایی بزن به چاره و جهد
که عجب در میان غرقابی.سعدی.
کجائی ای که تعنت کنی و طعنه زنی
تو در کناری و ما اوفتاده در غرقاب.
سعدی.
|| شعوری در لسان العجم غرقاب را به معنی غرق شونده در آب نیز آورده و به شعری مخدوش استشهاد کرده است.