احمق
[اَ مَ] (ع ن تف) بسیارحمق تر.
-امثال: احمق من ابی غبشان.
احمق من الضبع.
احمق من جحی.
احمق من دُغه.
احمق من رجله.
احمق من عقعق.
احمق من هَبَنَّقَه. رجوع به هَبَنَّقَه شود.
-امثال: احمق من ابی غبشان.
احمق من الضبع.
احمق من جحی.
احمق من دُغه.
احمق من رجله.
احمق من عقعق.
احمق من هَبَنَّقَه. رجوع به هَبَنَّقَه شود.