احمر
[اَ مَ] (اِخ) ابن هشام از مردی و او از اسلم روایت کند: کان معنا رجل یقال له احمر بأساً، و کان شجاعاً، و کان اذا نام غطّ غطیطاً منکراً لایخفی مکانه... فاذا بُیّت الحیّ صرخوا: یا احمر! فیثور مثل الاسد لایقوم لسبیله شی ء. و «احمر بأسا» چنانکه مقریزی توهم کرده اسم مرکب نیست بلکه مراد آن است که وی بعلت بأس خویش احمر نامیده شده است. رجوع به امتاع الاسماع مقریزی جزء1 ص389 متن و حاشیه شود.