غذی
[غَ ذی ی] (ع اِ) غدوی (به دال). غذوی. || بره و بزغالهء نوزاده، نر یا ماده. سخله. (از اقرب الموارد). بزغاله. ج، غِذاء. || بچگان و خردان شتر. (منتهی الارب). صغار المال. (اقرب الموارد). غَذیّ المال صغار کالسخال و نحوها فعلی هذا یکون الغذی من الابل و البقر و الغنم. قال: و یقال غذی المال و غذویه. (تاج العروس). || (ص) به معنی صفت مشبهه بر وزن فعیل؛ یعنی پرورده نعمت نیز بکار رفته : فانه لما رسم بالاوامر المطاعه العالیه... بوضع کتاب فی ادویه المفرده... قابل عبد عتباتها و غذی نعمتها هذه الاوامر العالیه بالامتثال. (دیباچهء مفردات ابن البیطار ج1 ص1).