غذی

معنی غذی
[غِ](1) (ع اِ) امالهء غذا. (غیاث اللغات) (آنندراج به نقل از شرح خاقانی). ممال غذاء :
زاید از اهتمام او گردون
در عروق صلاح خون غذی.ابوالفرج رونی.
مرد عاقل که بر ره داد است
غذی او ز باده و باد است.سنائی.
به دولت تو که جان را ز بهر اوست حیات
به نعمت تو که تن را ز بهر اوست غذی.
ادیب صابر.
امروز غذای تو دهند از جگر خاک
فردا غذی خاک دهند از جگر تو.خاقانی.
قوت روان خسروان شمهء خاک درگهش
چون غذی ملائکه باد ثنای ایزدی.خاقانی.
غذی از جگر پذیرد همه عضوها ولیکن
غذی از دهان به یک ره به سوی جگر نیاید.
خاقانی.
تا غذی گردی بیامیزی به جان
بهر خواری نیستت این امتحان.
مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر سوم ص237).
شو غذی و قوت و اندیشها
شیر بودی شیر شو در بیشها.
مولوی (مثنوی دفتر سوم ص238).
(1) - در تداول فارسی زبانان غَذی گویند.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.