عیص
(ع اِ) درخت انبوه و بهم پیچیده. (منتهی الارب) (از غیاث اللغات). درختان بسیار و بهم پیچیده. (از اقرب الموارد). ج، أعیاص، عیصان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || درختان خاردار مجتمع و درهم و یا خرمابنان انبوه. || روئیدنگاه درخت نیکو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بیخ و بن. (منتهی الارب) (آنندراج). اصل و نژاد. گویند: هو من عیص صدق؛ یعنی او از نژاد راستی است. و «هو من عیص هاشم»؛ یعنی او از نژاد هاشم است. و «ما أکرم عیصه»؛ یعنی چه گرامی است اصل و نژاد او، که منظور پدران و اعمام و اخوال و اهل بیت وی میباشد. || عیصک منک و ان کان أشِباً؛ نژادت از تو است هرچند خاردار و درهم باشد. مثلی است که در مذمت شخص بکار برند هرگاه از رفیق خود طلب عطف و توجه کند برای خویشان خود هرچند شایستهء او نباشند. || فلان فی عیص أشب؛ فلان در بین قوم خود در عزت و مصونیت است. || جی ء به من عیصک؛ آن را از آنجای که بود بیاور. (از اقرب الموارد).