آلغونه
[نَ / نِ] (اِ مرکب) آلگونه. گلگونه. سرخی باشد که زنان در روی مالند زینت را. غازه. سرخی. سرخاب :
آن بناگوش لعلگون گوئی
برنهاده ست آلغونه بسیم.شهید.
رو که را(1) در نبرد گردد زرد
سرخ رویش به آلغونه کنند.منجیک.
|| در بعض فرهنگها باین کلمه معنی آمیخته نیز داده اند.
(1) - آنندراج: رو که آن.
آن بناگوش لعلگون گوئی
برنهاده ست آلغونه بسیم.شهید.
رو که را(1) در نبرد گردد زرد
سرخ رویش به آلغونه کنند.منجیک.
|| در بعض فرهنگها باین کلمه معنی آمیخته نیز داده اند.
(1) - آنندراج: رو که آن.