عیال

معنی عیال
(ع اِ)(1) جِ عَیِّل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عیّل شود. || عیال الرجل؛ کسی که با مرد زندگی میکند و نفقهء او بر وی واجب است، چون غلام و زن و فرزند صغیر او. (از تعریفات جرجانی). زن و فرزند و هرکه در نفقه و مؤونت مرد باشد. (منتهی الارب) (از آنندراج). زن و فرزند. (دهار). زن و فرزند و دیگر توابع. (غیاث اللغات) :
عیال نه زن و فرزند نه، مؤونت نه
ازین ستم ها آسوده بود و آسان بود.رودکی.
غم عیال نبود و غم تبار نبود
دلم به رامش آکنده بود چون جبغوت.طیان.
همه خلق بر این شاه و بدین ملک عیالند
چه بیقدر جهانی و بی اندازه عیالی.فرخی.
از گرسنگی بیشی با عیال و فرزندان بمرده. (تاریخ بیهقی ص620). شک نیست که تو عیال و پس پوشیدگان را با خویشتن ببری. (تاریخ بیهقی ص217). اگر خشم نیافریدی هیچکس روی ننهادی سوی... عیال و مال خود از غاصبان دور گردانیدن. (تاریخ بیهقی ص 437).
آنجا که سخن خیزد از آیات الهی
سقراط سزد چاکر و ادریس عیالش.
ناصرخسرو.
بس که دید آفت اعدا ز پی انس عیال
مردم ازبهر عیال آفت اعدا بینند.خاقانی.
خاقانیم نه والله خاقان نظم و نثرم
گویندگان عالم پیشم عیال مضطر.خاقانی.
اگرچه هرچه عیال منند خصم منند
جواب نَدْهم الا انهم هم السفها.خاقانی.
ما عیال حضرتیم و شیرخواه
گفت الخلق عیال للاله.مولوی.
عیال بسیار داشت و کفاف اندک. (گلستان). کفاف اندک دارم و عیال بسیار. (گلستان).
ای گرفتار و پای بند عیال
دگر آسودگی مبند خیال.سعدی.
- اهل و عیال؛ کس و کار و زن و فرزند.
- عیالبار؛ (در تداول عامه) عیالوار. معیل. صاحب عیال و عائله.
- عیالوار.؛ رجوع به همین کلمه در ردیف خود شود.
- عیال و اطفال؛ از اتباع است. (یادداشت مرحوم دهخدا). زن و فرزند.
|| در تداول فارسی بمعنی زن و زوجه بکار میرود، چون: فلان با عیالش به مسافرت رفت؛ یعنی با زوجه اش. (از فرهنگ فارسی معین) :
دویست وپنجه وچارش ز عمر چون بگذشت
بشد شعیب و عیال کلیم شد دختر.
ناصرخسرو.
مرد... توبه کرد که... عیال نهفتهء خود را نیازارد. (کلیله و دمنه).
عیال زن خویش باشد هر آنکس
که فرمان بر زن کند خویشتن را.انوری.
الحمدلله که عیال را با من موافقتی تمام و مساعدتی برکمال است. (سندبادنامه ص89). || صاحب آنندراج گوید: عیال در فارسی بمعنی محتاج نیز مستعمل است و شعر ذیل را از خاقانی شاهد آورده است :
ایا شهی که زمانه عیال شفقت توست
به حال من نظری کن ز دیدهء اشفاق.
اما بیت فوق در دیوان خاقانی چنین است:
ایا شهان زمانه عیال شفقت تو
به حال من نظری کن به دیدهء اشفاق.
و ظاهراً معنی تحت تکفل و سربار و نانخور و جیره خوار و غیره میدهد نه مطلق محتاج.
- عیال بودن بر کسی؛ تحمیل شدن بر او. محتاج بودن به وی. سربار بودن : تا ایشان راه باید زدن یا سؤال کردن و یا وبال و عیال باشند بر دیگران. (ابوالفتوح رازی).
- عیال کسی بودن؛ به وی محتاج بودن. بر وی تحمیل شدن :
نیستم در سخن عیال کسی
نپرم من به پرّ و بال کسی.سنایی.
- عیال گشتن بر کسی؛ تحمیل شدن بر او. محتاج گشتن به وی :
گر عیالت بودی و فرزند و زن
بر عیال اکنون چرا گشتی عیال.ناصرخسرو.
(1) - در تداول فارسی زبانان به فتح اول تلفظ میشود و آن را بر عیالان و عیالات جمع بسته اند :
در خانهء او سال سراسر رمضانست
تا حشر نبینند عیالانش شوال.
لامعی (از فرهنگ فارسی معین).
یکی از پادشاهان عابدی را پرسید که عیالان داشت، که اوقات عزیزت چگونه میگذرد. (گلستان).
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.