عهد
[عَ] (ع مص) باران نخستینِ بهار رسیده شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء): عُهِدَ المکان، به صیغهء مجهول؛ به آن مکان «عِهاده» رسید. (از اقرب الموارد). رجوع به عهاده شود. || مدارا کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || شناختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- عهد خارجی؛ آن است که پیش از آن چیزی ذکر شده باشد. (از تعریفات جرجانی).
- عهد ذهنی؛ آن است که پیش از آن چیزی ذکر نشده باشد. (از تعریفات جرجانی). و رجوع به مادهء «عهد ذهنی» شود.
|| توحید خدای تعالی. (منتهی الارب) (آنندراج). توحید کردن خداوند را. (از اقرب الموارد). || پیش کسی درآمدن بچیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پیش کسی رفتن در کاری. (از اقرب الموارد). || نگاه داشتن مودت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رعایت کردن و حفظ نمودن حرمت. (از اقرب الموارد). || اندرز کردن و پیمان نمودن با کسی. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). پیمان بستن و شرط نمودن با کسی. (از اقرب الموارد) || ملاقات کردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). برخوردن کردن با کسی. || شناساندن و آشنا ساختن. || وفا نمودن به وعده. (از اقرب الموارد). حفظ کردن و رعایت نمودن چیزی را در حالات مختلف. و گویند اصل معنی این کلمه همین است سپس در مورد وثیقه و پیمان، که مراعات آن لازم است به کار رفته است. (از اقرب الموارد) (از تعریفات جرجانی). || ضمانت کردن نزد کسی. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
- عهد خارجی؛ آن است که پیش از آن چیزی ذکر شده باشد. (از تعریفات جرجانی).
- عهد ذهنی؛ آن است که پیش از آن چیزی ذکر نشده باشد. (از تعریفات جرجانی). و رجوع به مادهء «عهد ذهنی» شود.
|| توحید خدای تعالی. (منتهی الارب) (آنندراج). توحید کردن خداوند را. (از اقرب الموارد). || پیش کسی درآمدن بچیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پیش کسی رفتن در کاری. (از اقرب الموارد). || نگاه داشتن مودت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رعایت کردن و حفظ نمودن حرمت. (از اقرب الموارد). || اندرز کردن و پیمان نمودن با کسی. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). پیمان بستن و شرط نمودن با کسی. (از اقرب الموارد) || ملاقات کردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). برخوردن کردن با کسی. || شناساندن و آشنا ساختن. || وفا نمودن به وعده. (از اقرب الموارد). حفظ کردن و رعایت نمودن چیزی را در حالات مختلف. و گویند اصل معنی این کلمه همین است سپس در مورد وثیقه و پیمان، که مراعات آن لازم است به کار رفته است. (از اقرب الموارد) (از تعریفات جرجانی). || ضمانت کردن نزد کسی. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).