عوا
[عَوْ وا] (اِخ) عواء. نام منزلی است از منازل قمر. رجوع به عَوّاء شود :
بی صرفه در تنور کن آن زرّ صرف را
کو شعله ها به صرفه و عوا برافکند.خاقانی.
خصم سگ دل ز حسد نالد چون جبهت ماه
نور بی صرفه دهد وعوع عوا شنوند.
خاقانی.
شیر هشیار از سگ وحشت فزا برتافت رو
نور جبهه شور عوا برنتابد بیش ازین.
خاقانی.
عَوّا نوای عُوا برگرفت. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 159).
عوا ز سماک هیچ شمشیر
تازی سگ خویش رانده بر شیر.نظامی.
بی صرفه در تنور کن آن زرّ صرف را
کو شعله ها به صرفه و عوا برافکند.خاقانی.
خصم سگ دل ز حسد نالد چون جبهت ماه
نور بی صرفه دهد وعوع عوا شنوند.
خاقانی.
شیر هشیار از سگ وحشت فزا برتافت رو
نور جبهه شور عوا برنتابد بیش ازین.
خاقانی.
عَوّا نوای عُوا برگرفت. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 159).
عوا ز سماک هیچ شمشیر
تازی سگ خویش رانده بر شیر.نظامی.