عنقا

معنی عنقا
[عَ] (اِخ) همان عنقاء است که در تداول فارسی زبانان همزهء آن مانند سایر الفهای ممدود، به تلفظ درنیاید. سیمرغ. اشترکا. عنقای مغرب. عنقای مغربی. رجوع به عَنْقاء شود :
بسان مخلب عنقا پدید شد ز افق
و یا چو ابروی زال از نشیمن عنقا(1).
منوچهری.
ابله آن گرگی که او نخجیر با شیران کند
احمق آن صعوه که او پرواز با عنقا کند.
منوچهری.
با هر کس منشین و مبر از همگان نیز
بر راه خرد رو نه مگس باش نه عنقا.
ناصرخسرو.
رستم چرا نخواند بروز مرگ
آن تیز پرّ و چنگل عنقا را؟
ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص167).
خرسند مشو به نام بی معنی
نام تهی است زی خرد عنقا.ناصرخسرو.
از چتر تو سایهء همای افتد
وز گرد سپاه سایهء عنقا.مسعودسعد.
گرچه عنقا را نگیرد هیچ باز صیدگیر
باز کز دست تو پرد صید او عنقا بود.
امیرمعزی.
نقاش چیره دست است آن ناخدای ترس
عنقا ندیده صورت عنقا کند همی.
؟ (از کلیله و دمنه).
گرچه شد ز اهل روزگار جدا
چه کم است آخر از مگس عنقا.سنایی.
ز گرد راه چو عنقا به آشیانهء باز
بسوی بنده خرامید شاه بنده نواز.سوزنی.
در جوف سپهر تنگدل بود
عنقا به قفس درون نیاید.انوری.
ملک به کام کی شود تا نرسد بحکم او
عنقا دایه کی شود نا نرسد بزال زر.
مجیر بیلقانی.
من اندر رنج و دونان بر سر گنج
مگس در گلشن و عنقا به گلخن.خاقانی.
گر به خدمت کم رسم معذور دار
کز پی عنقا نشان خواهم گزید.خاقانی.
وگر عنقایی از مرغان ز کوه قاف دین مگذر
که چون بی قاف شد عنقا عنا گردد ز نادانی.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص424).
هنر نهفته چو عنقا بماند از آنکه بماند
کسی که بازشناسد همای را از خاد.
ظهیر فاریابی (دیوان ص66).
چو مشک از ناف عزلت بو گرفتم
بتنهایی چو عنقا خو گرفتم.نظامی.
به باز چتر عنقا را بگیرد
به تاج زر ثریا را بگیرد.نظامی.
برون رفت و روی از جهان درکشید
چو عنقا شد از بزم شه ناپدید.نظامی.
عنکبوت ار طبع عنقا داشتی
از لعابی خیمگی افراشتی.مولوی.
وصف بازان را شنیده در زمان
گفته من عنقای وقتم بیگمان.مولوی.
نباشد محرم عنقا مگس.مولوی.
اگر عنقا ز بی برگی بمیرد
شکار از چنگ گنجشکان نگیرد.سعدی.
ولیکن ترا صبر عنقا نباشد
که در دام شهوت به گنجشک مانی.سعدی.
مرا که عزلت عنقا گرفتمی همه عمر
چنان اسیر گرفتی که باز تیهو را.سعدی.
یافت عنقا ز عزلت و دوری
قاف تا قاف نام مستوری.اوحدی.
برو این دام بر مرغ دگر نه
که عنقا را بلند است آشیانه.حافظ.
عنقا شکار کس نشود دام بازچین
کآنجا همیشه باد به دست است دام را.حافظ.
من و اندیشهء مدح تو بادا زین هوس شرمم
چنان پرد مگس جایی که ریزد بال و پر عنقا.
هاتف.
- خود را عنقا کردن؛ کنایه از گم شدن و ناپدید گردیدن است :
از که مشرق چو طاووسی برآید بامداد
در که مغرب شبانگه خویشتن عنقا کند.
ناصرخسرو.
- عنقاپیکر؛ بزرگ جثه. که پیکری چون عنقا دارد :
در مقام عز عزلت در صف دیوان عهد
راست گویی روستم پیکار و عنقاپیکرم.
خاقانی.
- عنقاسخن؛ که سخنی چون عنقا دارد. بمجاز فصیح :
خاقانی است بلبل عنقاسخن(2) ولی
عنقاست کبک هم صفت اوش چون نهی.
خاقانی.
- عنقاوار؛ مانند عنقا. بسان عنقا :
قاز ار بازو زند بر یاد عدل پهلوان
چرغ عنقاوار متواری شود از بیم قاز.
سوزنی.
- عنقای فرتوت؛ کنایه از زمین و ظلمت شب باشد. (انجمن آرای ناصری). کنایه از زمین است :
شباهنگام این عنقای فرتوت
شکم پر کرد از این یکدانه یاقوت.نظامی.
(1) - در صفت هلال است.
(2) - ن ل: عنقاصفت.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.