عمی
[عُ مَی ی] (ع ص مصغر) تصغیر و ترخیم أعمی. (از اقرب الموارد). || (اِ) لقیته سکه عمی؛ ملاقات کردم او را در نیمروز سخت گرم. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). «عمی» را در اینجا نام گرما دانسته اند و برخی گویند که آن نام مردی است که در حج فتوی می داد و در روز گرمی با قافله ای در منزلی فرودآمد و گفت هر کس فردا در این ساعت محرم باشد تا سال آینده محرم باقی خواهد ماند، پس مردم از جای جستند و با کوشش خود را به بیت الحرام رساندند و آن مسیر دو شب بود. و بعضی آن را نام مردی دانسته اند که در نیمروز بر قوم خویش حمله کرد و آنها را غارت کرد و این وقت از روز به او منسوب شد. عمی تصغیر و ترخیم أعمی است. (از منتهی الارب).