عمی
[عَمْیْ] (ع مص) روان گردیدن. (از منتهی الارب). روان گشتن و جاری شدن. (از اقرب الموارد). || کف برانداختن موج. (از منتهی الارب). کف و خاشاک برانداختن موج. (از اقرب الموارد). || بانگ کردن شتر و کفک انداختن بر سر و جز آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || آمدن شخص در شدت گرما. (از اقرب الموارد).