عمد
[عَ] (ع مص) ستون نهادن چیزی را و ایستاده کردن به آن. (منتهی الارب). سقف و امثال آن را بوسیلهء ستون به پا داشتن و محکم داشتن. (از اقرب الموارد). || آهنگ کردن خلاف خطا. (منتهی الارب). قصد و آهنگ چیزی کردن. (از اقرب الموارد). آهنگ کردن. (دهار). || سست و گران گردانیدن بیماری کسی را. (منتهی الارب). سنگین کردن و به درد آوردن بیماری کسی را. (از اقرب الموارد). || دردناک نمودن و گرانبار کردن وام کسی را. (منتهی الارب). || افکندن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || به عمود زدن. (منتهی الارب). بوسیلهء عمود کسی را زدن. (از اقرب الموارد). || بر عمود شکم زدن و اندوهگین ساختن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || در دیانت مسیح؛ به آب معمودیه شستن کودک را. (از اقرب الموارد). رجوع به معمودیه شود.