علالا
[عَ] (اِ صوت) بانگ و شور و غوغا. (برهان) (ناظم الاطباء). علالوش. هیابانگ :
بجه از جو، سوی ما آ، که تماشاست در این سو
ستر الله علینا، چه علالاست در این کو.
مولوی.
- علالای سگ؛ پارس کردن او. بانگ او :
زین همه بانگ و علالای سگان
هیچ واماند ز راهی کاروان؟مولوی.
|| تشنیع. || کنایه و حرف پهلودار. (برهان) (ناظم الاطباء).
بجه از جو، سوی ما آ، که تماشاست در این سو
ستر الله علینا، چه علالاست در این کو.
مولوی.
- علالای سگ؛ پارس کردن او. بانگ او :
زین همه بانگ و علالای سگان
هیچ واماند ز راهی کاروان؟مولوی.
|| تشنیع. || کنایه و حرف پهلودار. (برهان) (ناظم الاطباء).