عقی
[عَقْیْ] (ع مص) ناپسند داشتن. عَقْو. || خورانیدن بچه را چیزی که «عقی» برآرد از آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گویند هل عقیتم صبیکم؛ یعنی آیا او را عسل خورانیدید تا «عقی» او را بیرون آرد. (از اقرب الموارد). و رجوع به عقی در معنی اسمی شود. || حدث کردن کودک. (منتهی الارب). حدث کردن کودک برای نخستین بار، و نیز تا وقتی که صغیر است. (از اقرب الموارد). || آمدن: من أین عُقیت (بصیغهء مجهول)؛ از کجا آمدی. (از منتهی الارب).