عقربک
[عَ رَ بَ] (اِ مصغر) مصغر عقرب. عقرب خرد. و رجوع به عقرب شود. || قرحهء سخت دردناک که در گوشهء ناخن پدید آید. مرضی در گوشهء ناخن. (یادداشت مرحوم دهخدا). کرمیک. (مهذب الاسماء). کژدمه. کژدمک. گوشه. داحوس. داحس. ناخن پال. ناخن خواره. درد ناخن. خوی درد. نوعی زخم چرکی و عفونی است که دارای ریشه ای سخت و دردناک می باشد. این زخم در سر انگشتان ایجاد میشود و ظاهراً باید ریشهء آن را به وسیلهء عمل جراحی بیرون آورد. پیروان مذهب شیعه معتقدند هر کس در روز عید غدیرخم خیاطی کند شست یا انگشت دیگرش عقربک خواهد شد. (فرهنگ لغات عامیانه).
- عقربک شدن؛ و عقربک درآوردن، مبتلی شدن به عقربک. (فرهنگ لغات عامیانه).
|| هر یک از سوزن گونه ها که بر سطح صفحهء ساعت است و از حرکت آن، ساعات و دقایق پیدا میشود. (یادداشت مرحوم دهخدا). عقربه. عقرب. و رجوع به عقربه و عقرب شود.
- عقربک شدن؛ و عقربک درآوردن، مبتلی شدن به عقربک. (فرهنگ لغات عامیانه).
|| هر یک از سوزن گونه ها که بر سطح صفحهء ساعت است و از حرکت آن، ساعات و دقایق پیدا میشود. (یادداشت مرحوم دهخدا). عقربه. عقرب. و رجوع به عقربه و عقرب شود.