عقد
[عَ قَ] (ع اِ) ریگ تودهء بسته و برهم نشسته. (منتهی الارب). ریگ و رمل برهم پیچیده و متراکم. (از اقرب الموارد). || گره زبان. (منتهی الارب) «عقده»ای است در زبان. || پیچیدگی در دنب گوسفند که مانند عقده و گره است. || نوعی از خرما. (از اقرب الموارد).