عقب
[عَ] (ع اِ) روش و تک ستور که بعد از تک نخستین آرد. (منتهی الارب). «جری» و دویدن که پس از دویدن اول آید. ج، عِقاب. (از اقرب الموارد). || پسر. (منتهی الارب). ولد. (اقرب الموارد). || پسر پسر. (منتهی الارب). ولد ولد. (اقرب الموارد). || پاشنه، در لغت تمیم. (منتهی الارب). موخر قدم. عَقِب. ج، أعقاب. || هر چه پس از چیز دیگری آید. (از اقرب الموارد). || جهت، چنانکه به کسی که می آید گویند «من أین عقبک» یعنی از کجا آمده ای. (از منتهی الارب). و رجوع به عَقِب شود. || جاء فی عقبه؛ بر اثر او آمد. (از اقرب الموارد). رجوع به عَقِب شود.