عقاب

معنی عقاب
[عُ] (ع اِ) مرغی است و عقاب تیزچنگال. (منتهی الارب). مرغ شکاری سیاه. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). پرنده ای است از جوارح و چنگال داران که عرب آن را کاسر نامد. و گویند عقاب «سیّد» پرندگان است و نسر «عریف» آنها. عقاب را «خداریه» نیز نامند و او را چشمانی تیزبین است، لذا در مثل گویند أبصر من عقاب. مادهء آن را «لقوه» گویند، و برخی لقوه را عقاب تیزپر دانند. عقاب را «عنقاء مغرب» نیز دانند زیرا از اماکن دور دست می آید. و برخی عقاب را بر نر و ماده اطلاق کنند. (از اقرب الموارد).یک نوع مرغ شکاری که اُلْه و اُلَّه و یا ججا نیز گویند و قسم سیاه آن را دال و دالمن گویند. (ناظم الاطباء). طایر سبعی معروف است و به فارسی الوه و به ترکی قراقوش نامند. (تحفهء حکیم مؤمن). مرغی شکاری و ناپاک است و کوچکترین آن را رخم یا مرغ فرعون نامند، و اشتباهاً آن را لاشخور نامیده اند. (قاموس کتاب مقدس). عقاب به صورت مؤنث بکار رود و مذکر نباشد و از بزرگترین جوارح است رنگ اصلی آن سیاه باشد. و گویند نر آن را «غرن» نامند و برخی نر آن را از جنسی دیگر غیر از عقاب دانسته اند. عقاب، آهو و روباه و خرگوش و گاهی گورخر را نیز شکار می کند. برای شکار گورخر، عقاب خود را به آب می زند سپس در خاک می غلطد و به پرواز درمی آید و چون به گورخر رسید بالهای خود را تکان می دهد تا خاکهای آن به چشم گور رود و از حرکت بازایستد و شکارچی آن را شکار کند. عقاب عادهً خود در پی شکار نمی رود، بلکه بر بلندی می ایستد و چون پرنده ای را ببیند که شکاری کرده است به سمت او می رود و آن پرنده از بیم جان شکار خود را رها می کند. و می گریزد و عقاب آن شکار را برمی دارد عقاب جوجه های خود را بیش از دیگر پرندگان مخفی می دارد. و گویند نخستین کسانی که عقاب را شناختند و آن را به بازی گرفتند اهل مغرب و رومیان بوده اند. انواع مختلف عقاب در کوهها و صحراها و جنگلها و اطراف شهرها مسکن می کنند. و رنگ آنها سیاه، سیاه مایل به سرخی، شفتالوئی، سفید و بور است. در شرع اسلام خوردن آن حرام است چون از پرندگان چنگال دار می باشد و کشتن آن را برخی مستحب دانند و برخی استحباب و کراهت آنرا، نفی کرده اند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 53 و 65). پرنده ای است از راستهء شکاریان و از دستهء شکاریان روزانه که دارای جثه ای نسبتاً بزرگ و پنجه و منقاری بسیار قوی است. این پرنده بسیار جسور و پرجرأت است و نسبت به دیگر پرندگان شکاری قدرت و شجاعتی مخصوص دارد، بطوری که برخی خلبانان گزارش داده اند عقاب حتی به هواپیماهای کوچک حمله می کند و گاهی نیز موجب خطراتی می گردد. به همین جهت عقاب را به نام «سلطان پرندگان» می نامند. در یونان قدیم عقاب نشانهء ژوپیتر بود و رومیان عقاب را نمایندهء قدرت خارق العاده می دانستند و روی چوبه های درفش ملی خود مجسمهء او را به عنوان یک قدرت شکست ناپذیر نصب می کردند. ایرانیان باستان نیز آن را شعار و مظهر قدرت خویش قرار داده بودند. پرواز این پرنده به قدری زیاد است که ساعتهای متمادی می تواند به پرواز خود ادامه دهد و مسافات طولانی را به سهولت طی کند و تا ارتفاع بسیار زیاد اوج بگیرد. منقار عقاب بسیار قوی و برنده است و دارای پنجه هایی پرقدرت و ناخنهایی بسیار تیز و خمیده است. عضلات پنجه و پای وی به قدری نیرومند و پرقدرت است که می تواند حیوانات قوی جثه از قبیل روباه و بچه گوزن و بره های نسبهً بزرگ را به سهولت و سادگی از زمین برباید. در گرسنگی پرطاقت است و تا چند روز می تواند تحمل گرسنگی کند. قدرت دید این پرنده نیز بسیار است و از مسافات بسیار بعید کوچکترین حرکت از نظرش پوشیده نمی ماند. عقاب دارای کبر و غرور خاصی است و برای اینکه همواره به شکار خود تسلط داشته باشد عموماً در ارتفاعات زیاد پرواز می کند. در محوطهء پرواز او دیگر پرندگان شکاری قدرت پریدن و تعقیب شکار را از دست می دهند و به مجرد دیدن عقاب شکار خود را رها کرده به منظور حفظ جان خود به گوشه ای پناه می برند. عقاب دارای انواع مختلف است که از نظر رنگ و بزرگی و کوچکی و شجاعت و دلاوری با هم تفاوت دارند، از قبیل عقاب شاهی(1) که از عقابهای دیگر قوی تر و شجاعتر و چابکتر و بلندپروازتر است و در قلل مرتفع آلپ و پیرنه بومی است. دیگر عقاب پیگارگ(2) که در سواحل دریاها می زید و به همین جهت به نام عقاب دریا نیز موسوم است. دیگر عقاب هلیااتوس لوکوسفالوس(3)که به نام عقاب آمریکایی نیز مشهور است، که این نوع آن در سال 1872م. طی قانونی در دومین کنگرهء آمریکا، به عنوان علامت رسمی دولت آمریکا شناخته شده است. (از فرهنگ فارسی معین). کلمهء عقاب مؤنث است. جمع قلهء آن أعقُب و جمع کثرت آن عِقبان و عقبان است. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، عَقابین. (از اقرب الموارد). اَلُه. (مهذب الاسماء). ابوالاشیم. ابوالحجاج. ابوحسبان. ابوالدهر. (مرصع). ابوقره. ابوالهیثم. (دهار). اَلُه. ام الحوار. ام الشفوه. ام طلبه. ام کیح. ام لوح. ام الهیثم. (مرصع). أنوق. جَجا. حُباشیّه. خُدارّیه. (منتهی الارب). دالمَن. ذولقوَه. سَتَل. سَهوک. شَفواء. (دهار). صومعه. عُبر. عُثر. عَزیبَه. عَزیزَه. عَنس. غَرَن. کاسِر. کَفَر. (منتهی الارب). لَقوَه. (بحر الجواهر). لقیه. (دهار). کمّاعَه. (منتهی الارب). مردارخوار. (زمخشری). نُساریّه. (منتهی الارب). تُلَج و تُلد، چوزهء عقاب. خاتیه؛ عقاب که بر صید فرود آید. دَلوف؛ عقاب تیزپرواز. شَقذاء و شَقَدی؛ عقاب سخت گرسنه. عَبَنقاء و عَبَنقاه؛ عقاب تیزچنگل. عَجزاء؛ عقاب کوتاه دم و عقابی که در دم او پر سپید باشد. عَقَنباه؛ عقاب تیز چنگل. عَنز؛ ماده عقاب. فتخاء؛ عقاب فروهشته بال. قَیعَله؛ عقاب که بر سر کوه جای گیرد. لَخواء؛ عقاب که منقار بالایش از زیرین بزرگ باشد. لَقوه؛ عقاب ماده. هَیثم؛ چوزهء عقاب. (منتهی الارب) :
بر که و بالا چوچه، همچون عقاب اندر هوا
بر تریوه راه چون چه، همچو در(4) صحرا شمال(5).
شهید [در صفت اسب].
از آن کردار کو مردم رباید
عقاب تیز نرباید خشین سار.دقیقی.
چنین گفت با گیو جنگی تژاو
که تو چون عقابی و من چون چکاو.
فردوسی.
نپرید بر گرد ایشان عقاب
یکی را سر اندر نیامد به خواب.فردوسی.
پلنگ از بر سنگ و ماهی در آب
هم اندر هوا ابر و پران عقاب.فردوسی.
ز شاهین و از باز و پران عقاب
ز شیر و پلنگ و نهنگ اندر آب.فردوسی.
سیه شد ز گرد سپه آفتاب
ز پیکان پولاد و پرِّعقاب.فردوسی.
تو گفتی که دریا به موج اندراست
عقاب اجل سوی اوج اندراست.فردوسی.
ای عوض آفتاب روز و شبان تاب تاب
تو به مثل چون عقاب حاسد ملعونت خاد.
منوچهری.
بیش بین چون کرکس و جولان کننده چون عقاب
راهوار ایدون چو کبک و راست رو همچون کلنگ.
منوچهری.
همیشه در فزع از وی سپاههای ملوک
چنان کجا به نواحی عقاب بر خرچال.
زینبی.
که ملکت شکاری است... و عقاب پرنده و شیر ژیانی. (تاریخ بیهقی ص 392).
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست
از بهر طمع بال و پر خویش بیاراست.
ناصرخسرو.
سپس دین درون شو ای خرگوش
که به پرواز برشده ست عقاب.ناصرخسرو.
جز شکار مردم هشیار هیچ
نیست چیزی کار این پران عقاب.
ناصرخسرو.
زمین شده همه چون چشم کبک و روی تذرو
هوا شده همه چون دم باز و پرعقاب.
مسعودسعد.
ز نوک رمح تو کندی گرفت چنگ هزبر
ز سم رخش تو کندی نمود پر عقاب.
مسعودسعد.
ز عدل تو بکند رنگ ناخنان هزبر
ز امن تو بکند کبک دیدهای عقاب.
مسعودسعد (دیوان چ رشید یاسمی ص 33).
عقاب از وی [ از باز ] بزرگتر است ولیکن وی را آن حشمت نیستی که باز را. (نوروزنامه).
وین ناوک ضمیر مرا پر جبرئیل
کرده ست بی نیاز ز پر عقابشان.خاقانی.
نهنگ مرگ دید دهن بازکرده و عقاب اجل پر و بال گشاده و چنگال تیزکرده. (ترجمهء تاریخ یمینی ص72). عقاب را در مراقی آن عقاب بال گسسته گشتی. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 338).
چو طاووس عقابی باز بسته
تذروی بر لب کوثر نشسته.نظامی.
به ذره آفتابی را که گیرد
به گنجشکی عقابی را که گیرد.نظامی.
زلفت چو عقاب در عقب بود
بربود و کشیدش در عقابین.عطار.
بیابان نوردی چو کشتی بر آب
که بالای سیرش نپرد عقاب.سعدی.
هلاک خویشتن می خواهد آن مور
که خواهد پنجه کردن با عقابی.سعدی.
عقابان تیزچنگالند و بازان آهنین پنجه
ترا باری چنین بهتر که با عصفور بنشینی(6).
سعدی.
- امثال: با سینهء من چه کینه گردون را با پشه عقاب را چه ناورد است. خاقانی.
جائی که عقاب پر بریزد از پشهء لاغری چه خیزد.
(امثال و حکم دهخدا).
چشم من است واسطهء چشم زخم من بال عقاب شد سبب آفت عقاب.
سلمان ساوجی.
دل من نه مرد آن است که با غمش برآید مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی. سعدی.
رنج حسد هلاک کند حاسد ترا آری پر عقاب بود آفت عقاب.
فخرالدین اوحد.
کار جهان وبال جهان دان که بر خدنگ پر عقاب آفت جان عقاب شد. خاقانی.
نرسم در خیال تو چه عجب که مگس در عقاب می نرسد. خاقانی.
- حجرالعقاب؛ حجر و سنگی است شبیه به تمر هندی. (از اقرب الموارد). رجوع به حجر شود.
- عقاب آسمان؛ چند ستاره است به صورت عقاب و آن را نسر طائر نیز گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به عقاب و نسر طائر شود.
- عقاب آهنین منقار؛ کنایه از تیر پیکان دار است. (برهان) (انجمن آرا) (از آنندراج).
- عقاب الجور؛ در بیت ذیل از خاقانی با نسخه بدل «عقاب الجود» و «عقاب الجو» آمده است و شاید اشاره به عقاب (در معنی صورت فلکی) باشد :
چون عقاب الجور آرندهء جور
چون غراب البین آرندهء بیم.
- عقاب چهارپر؛ کنایه از تیر است که چهار پر دارد. (انجمن آرا) :
عقاب چارپر یعنی مرا تیر
نهنگی در میان یعنی که شمشیر.
نظامی (انجمن آرا).
- عقاب عَبَنقاء و عَبَنقاه و عَقَنباه و عَنقاه؛عقاب تیزچنگل. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
- عقاب قَبعَله؛ عقاب برآینده بر کوه، و عقاب کوه باش. (منتهی الارب).
- عقاب قَعَنباه؛ عقاب تیزچنگال. (منتهی الارب).
- عقاب قَوعَله؛ عقاب کوه باش و عقاب برآینده بر کوه. (از منتهی الارب).
- عقاب مَلارِع؛ عقاب موشخوار که کوچک باشد و کلاکموش را شکار کند. (منتهی الارب).
|| در اصطلاح عرفانی، قلم است که عقل اول باشد. و آن به سبب این است که عقل اول بالاترین چیزی است که در عالم قدس یافت شده است و چون عقاب بالاروترین پرندگان است در جو، لذا بدین نام خوانده شده است. (از تعریفات جرجانی). کنایت از عقل اول است و گاه از طبیعت کلیه تعبیر به عقاب می شود. (فرهنگ علوم عقلی از اصطلاحات شاه نعمه الله ص 54). || به اصطلاح کیمیاگران، نوشادر است. (از غیاث اللغات). به اصطلاح اکسیریان، نوشادر است. (تحفهء حکیم مؤمن). || (اِخ) در اصطلاح نجوم، یکی از صور فلکی در شمال برج قوس. ستارهء روشن آن النسرالطائر است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نام صورتی از صور فلکیه از ناحیهء شمالی و آن را بر مثال آلهی توهم کرده اند و آن نه کوکب است و خارج از صورت شش کوکب است. و ستارهء روشن در این صورت است که آن را ذنب العقاب نامند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عقاب و سهم؛ نام صورت دهم از صور نوزده گانهء شمالی فلکی قدما است و آن را نسر طائر نیز گویند. (از مفاتیح العلوم). یکی از صورتهای فلکی شمالی (دو صورت عقاب و سهم را توأما نسر طایر خوانند). (فرهنگ فارسی معین). عقاب آسمان. رجوع به ترکیب عقاب آسمان و نسر طائر و ذنب العقاب شود. || (ع اِ) مجازاً، اسب :
ناهید چون عقاب ترا دید روز جنگ(7)
گفتا درست هاروت از بند رسته شد.دقیقی.
عقاب تکاور برانگیختم
چو آتش برو تیر می ریختم.فردوسی.
تورگ دلاور نشد هیچ کند
عقاب نبردی برانگیخت تند.اسدی.
|| سنگ میان چاه که دلو را دراند. (منتهی الارب). سنگی که در میان چاه برآید و باعث شکافتن دلو گردد. (از اقرب الموارد). || سنگ بزرگ بیرون جسته از کوه مانند پایهء نردبان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || سنگ در نورد چاه که بر آن آبکش ایستد. (منتهی الارب). || سنگ که بر آن ساقی بایستد. (دهار) (از اقرب الموارد). || شبیه لوز که در پای ستور برآید. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || رشتهء خرد که در سوراخ حلقهء گوشواره باشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || رشتهء کوچک که در سوراخ گوش کشند برای گوشواره. (غیاث اللغات). و رجوع به عقاب افکن شود. || آبراهه به سوی حوض. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || پشته. (منتهی الارب). رابیه. (اقرب الموارد) :
نگاه کردم از دور من تلی دیدم
که چاه ژرف نماید از آن بلند عقاب.
مسعودسعد.
چون زلف تو هواش ظلام از پس ظلام
چون کار من زمینش عقاب ازپس عقاب.
مسعودسعد.
دیده نه ای روز بدر کان شه دین بدروار
راند سپه در سپه سوی نشیب و عقاب(8).
خاقانی.
عقاب را در مراقی آن عقاب بال گسسته گشتی. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 338). || هر بلندی زمین که بسیار دراز نباشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || عَلم بزرگ. (منتهی الارب) (دهار). رایت. (اقرب الموارد). || (اِخ) نام چند اسب است عرب را. || نام ماده سگی است. (از منتهی الارب).
.
(فرانسوی)
(1) - Aigle royal .
(فرانسوی)
(2) - Aigle pygargue .(لاتینی)
(3) - Helietus leucocephalus (4) - ن ل: بر.
(5) - ن ل:
بر گریوه راه چون چه، چون عقاب اندر هوا.
(6) - ن ل: عقابان میدرد چنگال باز آهنین پنجه
ترا بازی همین باشد که چون عصفور بنشینی.
(7) - ن ل: ناهید چون عقاب ترا دید زیر تو.
(8) - ن ل: نشیب از عقاب.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.