عقاب
[عِ] (ع مص) شکنجه کردن. (از منتهی الارب). مؤاخذه کردن کسی را بر گناه، و اسم آن «عقوبه» می شود. (از اقرب الموارد). عقوبت کردن. (دهار). جزای گناه و عمل بد کسی را دادن. (فرهنگ فارسی معین). عذاب نمودن و شکنجه کردن. (غیاث اللغات). || در پی کردن. (منتهی الارب). || از پی کسی درآمدن. (دهار). || خواستن از اسب دویدن پس از دویدن را. (از اقرب الموارد). || به نوبت کاری کردن. (دهار). || غنیمت یافتن. (دهار).