احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن یوسف بن مالک غرناطی رعینی اندلسی، مکنی به ابوجعفر اعمی البصیر و او دوست محمد بن جابر اعمی البصیر شارح الفیه بود و این دو تن را اعمی البصیر می گفتند. و چنانکه در الدررالکامنه آمده است وی عارف بنحو و فنون لسان و مقتدر در نظم و نثر و دین و نیکوخوی و بسیارتألیف در عربیت و جز آن بود و بدیعیهء دوست خود محمد بن جابر را شرح کرده است و ابوحامدبن ظهیره از او اجازهء روایت دارد. مولد او پس از 7 ه .ق . و مرگ وی به نیمهء رمضان سال 779 بود(1). و از شعر اوست:
لاتعاد الناس فی اوطانهم
قلّ ما یرعی غریب الوطن
و اذاما عشت عیشاً بینهم
خالق الناس بخلق حسن.
و از شاگردان او یکی شیخ شهاب الدین احمدبن محمد بن جبارهء مقری نحوی، دیگری بهاءبن النحاس است. و او راست: تحفه الاقران فیما قری ء بالتثلیت من حروف القرآن.
(1)- برخی تاریخ وفات او را به سال 777 گفته اند.
لاتعاد الناس فی اوطانهم
قلّ ما یرعی غریب الوطن
و اذاما عشت عیشاً بینهم
خالق الناس بخلق حسن.
و از شاگردان او یکی شیخ شهاب الدین احمدبن محمد بن جبارهء مقری نحوی، دیگری بهاءبن النحاس است. و او راست: تحفه الاقران فیما قری ء بالتثلیت من حروف القرآن.
(1)- برخی تاریخ وفات او را به سال 777 گفته اند.