عطاردی
[عُ رِ] (حامص) عطارد بودن. || کنایه از دبیر بودن. دبیری کردن. منشیگری کردن، به مناسبت آنکه عطارد را دبیر فلک خوانند :
چو آفتاب ضمیرم عطاردی چه کنم(1)
کلاه عاریتی را چرا سپارم سر.خاقانی.
(1) - ن ل: چو آفتاب شدم با عطاردی چه کنم.
چو آفتاب ضمیرم عطاردی چه کنم(1)
کلاه عاریتی را چرا سپارم سر.خاقانی.
(1) - ن ل: چو آفتاب شدم با عطاردی چه کنم.