عر
[عَرر] (ع مص) به بدی انداختن کسی را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). || آلودن کسی را به بدی. (منتهی الارب). || رسانیدن کسی را به مکروهی. || از بیخ برکندن موی. (منتهی الارب) (آنندراج). || باز افکندن زمین را. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب). || حاجتمند شدن. (از اقرب الموارد) (قطرالمحیط) (منتهی الارب). || نیازمندی نمودن کسی را. || گرگین شدن شتران. (منتهی الارب) (آنندراج). || اندوهگین کردن کسی را. (منتهی الارب). || دادن کسی را بی خواست. (منتهی الارب) (آنندراج). || سرگین در زمین کسی کردن. (تاج المصادر). سرگین انداختن. (منتهی الارب). || کسی را غمگین کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر). || گشن ناک گردیدن. (منتهی الارب).
عراء.
[ عَ ] (ع اِ) جای و میدان که در آن چیزی پوشیده نشود. (منتهی الارب) (از آنندراج). || جای فراخ و وسیع که از چیزی پوشیده نباشد. (ناظم الاطباء). || گشادگی بی حجاب. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، اَعریه. || جای خالی. || روی زمین. (منتهی الارب) (آنندراج). || زمین بی نبات. (ترجمان القرآن جرجانی). || صحراء بی درخت و گیاه که بهیچ چیز در آن نبات نتوان برد. (غیاث). || باصطلاح شطرنج بازان مهره ای است که میان شاه خود و رخ حریف حائل سازند برای حفاظت شاه.(1) (آنندراج).
(1) - در غیاث اللغات بدین معنی بکسر آمده است.
عراء.
[ عَ ] (ع اِ) جای و میدان که در آن چیزی پوشیده نشود. (منتهی الارب) (از آنندراج). || جای فراخ و وسیع که از چیزی پوشیده نباشد. (ناظم الاطباء). || گشادگی بی حجاب. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، اَعریه. || جای خالی. || روی زمین. (منتهی الارب) (آنندراج). || زمین بی نبات. (ترجمان القرآن جرجانی). || صحراء بی درخت و گیاه که بهیچ چیز در آن نبات نتوان برد. (غیاث). || باصطلاح شطرنج بازان مهره ای است که میان شاه خود و رخ حریف حائل سازند برای حفاظت شاه.(1) (آنندراج).
(1) - در غیاث اللغات بدین معنی بکسر آمده است.