عدول
[عُ] (ع ص، اِ) جِ عادل. (منتهی الارب). || جِ عَدل. (آنندراج). مردم عادل. عادلان : تا در حضور جماعتی از اعیان و عدول و ثقات قصه حال از قبه تا رکبه واز اول تا آخر بگویند. (سندبادنامه ص 296).
بیار ساقی و همسایه گو، دو چشم بیند
که من دو گوش بیاکندم از کلام عدول.
سعدی.
تنی چند از عدول... که ملازم مجلس او بودند زمین خدمت ببوسیدند. (گلستان).
بیار ساقی و همسایه گو، دو چشم بیند
که من دو گوش بیاکندم از کلام عدول.
سعدی.
تنی چند از عدول... که ملازم مجلس او بودند زمین خدمت ببوسیدند. (گلستان).