عجول
[عَ] (ع ص) زن فرزندمرده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || ناقه بچه گم کرده. (منتهی الارب) (آنندراج). || نیک شتابنده. (منتهی الارب) (آنندراج) :
مگر از دیدنم ملول شدی
که به مرگم چنین عجول شدی.سعدی.
|| واله و سرگشته از زن. || (اِ) شتر ماده بدان جهت که از غایت جزع در حرکات خود شتابی می کند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || مرگ. || ناشتاشکن. (آنندراج) (منتهی الارب).
مگر از دیدنم ملول شدی
که به مرگم چنین عجول شدی.سعدی.
|| واله و سرگشته از زن. || (اِ) شتر ماده بدان جهت که از غایت جزع در حرکات خود شتابی می کند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || مرگ. || ناشتاشکن. (آنندراج) (منتهی الارب).