احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن عبدالله الزردی اللغوی العلامه النیسابوری، مکنی به ابوعمرو. از مردم زرد قریه ای از اسفراین روستائی بنیشابور. حاکم ذکر او آورده و گوید: وفات ابوعمرو بشعبان سال 338 ه .ق . است و بدین دیار در بلاغت و براعت و تقدم در معرفه اصول ادب یگانهء عصر خویش بود و وی مردی ضعیف البنیه و مسقام و بیمارناک بود و بر خری خرد می نشست و آنگاه که بسخن درمی آمد علماء در براعت وی حیرت میکردند. او سماع بسیار از ابوعبدالله محمد بن المسیب الارغیانی و ابوعوانه یعقوب بن اسحاق و اقران آن دو دارد. حاکم گوید: وقتی استاد ابوعمرو زردی در منزل ما گفت: آنگاه که خداوند تبارک و تعالی سیاست خلق خود بیکی از بندگان خویش مفوض فرماید او را بموهبت خاص مخصوص کند و بسداد سیرت دارد و با الهام خود او را معین باشد چه رحمت او تعالی هر چیز را فراگرفته است و از این است که ابن المقفع میگفت: تفقدوا کلام ملوککم اذ هم موفقون للحکمه میسرون للاجابه فان لم تحظ به عقولکم فی الحال فان تحت کلامهم حیات فواغر و بدائع جواهر و کان بعضهم یقول لیس لکلام سبیل اولی من قبول ذلک فانّ السنتهم میازیب الحکمه و الاصابه. و باز حاکم گوید: از ابوعمرو شنیدم که میگفت: العلم علمان علم مسموع و علم ممنوح. و رجوع بمعجم الادباء یاقوت ص 66 شود. و مؤلف روضات گوید: زردی بفتح زا و سکون راء است چنانکه در طبقات النحاه آمده. امام حافظ ابوعبدالله ملقب بحا کم [ بنقل تاریخ نیسابور که شش مجلد است و شیخ عبدالغافر فارسی مجلدی دیگر به نام السیاق بر آن افزوده است ] گوید: احمدبن محمد از جهت بلاغت و براعت و تقدم در اصول و ادب یگانهء عصر خویش و مردی ضعیف البنیه و علیل بود و بر خر سوار میشد و چون سخن میگفت علماء از براعت او در شگفت میشدند. وی حدیث بسیار از ابوعوانه الاسفراینی و جز او استماع کرد و در شعبان سال 338 درگذشت. حاکم گوید از او شنیدم که میگفت: العلم علمان علم مسموع و علم ممنوح. من گویم و این معنی قدیم و مأخوذ از شعر مولانا امیرالمؤمنین علیه السلام است:
فان العلم علمان فمکسوب و مطبوع
و لاینفع مکسوب اذا لم یک مطبوع.
(روضات الجنات ص 64).
فان العلم علمان فمکسوب و مطبوع
و لاینفع مکسوب اذا لم یک مطبوع.
(روضات الجنات ص 64).