عاشقی
[شِ] (حامص) عمل عاشق. شیفتگی. دلدادگی. عشق ورزیدن :
عاشقی پیداست از زاری دل
نیست بیماری چو بیماری دل.مولوی.
ز چشم خلق فتادم هنوز و ممکن نیست
که چشم شوخ من از عاشقی حذر گیرد.
سعدی.
نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوهء رندان بلاکش باشد.حافظ.
عاشقی پیداست از زاری دل
نیست بیماری چو بیماری دل.مولوی.
ز چشم خلق فتادم هنوز و ممکن نیست
که چشم شوخ من از عاشقی حذر گیرد.
سعدی.
نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوهء رندان بلاکش باشد.حافظ.