احمد

معنی احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن عبدربه بن حبیب بن حدر بن سالم، مولی هشام
ابن عبدالرحمان بن معاویه بن هشام بن عبدالملک بن مروان قرطبی اندلسی اموی و کنیت او ابوعمر است یاقوت گوید: حمیدی ذکر او آورده و گوید او در جمادی الاولی بسال 348 ه . ق. درگذشت و مولد وی در دهم رمضان سال 246 بود و هشتاد و یکسال و هشت ماه و هشت روز بزیست. و از اهل اندلس است. حمیدی گوید: ابوعمر از مردم علم و ادب و شعر بود و کتاب عقد در اخبار از اوست و هر یک از ابواب کتاب عقد را نام یکی از جواهر ثمینه و مانند آن داده است مثل الواسطه و الزبرجده و الیاقوته و الزمرده و امثال آن. و من شنیدم آنگاه که صاحب بن عباد نام کتاب العقد شنود در بدست کردن آن بی تاب بود و چون بیافت و در آن نظر و تأمل کرد گفت: هذه بضاعتنا ردّت الینا، گمان می بردم که این کتاب مشتمل بر اخبار بلاد ایشان باشد لکن آن مشتمل اخبار ممالک ماست و ما را بدان نیازی نیست و کتاب را رد کرد. حمیدی گوید احمد را شعر بسیار است، مدون کرده و من بیست و اند جزء آن را از جمله دیوانی که برای حکم بن عبدالله(1) مقلب بناصر اموی سلطان عرب گرد کرده بود بدیدم و بعض این مجموع بخط احمد بود. و باز گوید: ابوعمر را جلالت علم و ریاست و شهرت ادب و دیانت و صیانت بود و او بروزگاری میزیست و با ولات و امرائی سروکار داشت که علم بدان روزگار و در نزد آن ولات بازار و نفاق داشت و از این رو پس از گمنامی بسیادت و بعد از فقر به توانگری و غنا رسید و به تفضیل انگشت نما گردید لکن بیشتر بشعر و شاعری گرائید. و از شعر اوست قطعهء ذیل. و آن را بدوستی نوشته است که فردا بامدادان عزم رحیل داشته و باران سخت شبانه از سفر او مانع آمده بود:
هلاّ ابتکرت لبین انت مبتکر
هیهات یأبی علیک الله و القدر
مازلت ابکی حذارالبین ملتهفا
حتی رثا لی فیک الریح و المطر
یا برده من حیا مزن علی کبد
نیرانها بغلیل الشوق تستعر
آلیت الاّ اری شمساً و لا قمرا
حتی اراک فانت الشمس و القمر.
و از شعر سائر اوست:
الجسم فی بلد و الروح فی بلد
یا وحشه الروح بل یا غربه الجسد
ان تبک عیناک لی یا من کلفت به
من رحمه فهما سهمان فی کبد.
و حمیدی گوید: وقتی که ابن عبدربه از کوئی میگذشت آوازی نیکو شنید و بزیر پنجره بایستاد تا آن آواز نیکو بشنود و صاحب خانه که وی را نمی شناخت برای طرد او از آنجا، از پنجره آب بر سر وی فرو ریخت و ابن عبدربه در این معنی این شعر بگفت:
یا من یضن بصوت الطائر الغرد
ما کنت احسب هذا البخل فی احد
لو ان اسماع اهل الارض قاطبه
اصغت الی الصوت لم ینقص و لم یزد
فلا تضن علی سمعی تقلده
صوتاً یجول مجال الروح فی الجسد
لوکان زریاب حیاً ثم اسمعه
لذاب من حسد او مات من کمد
اما النبیذ فأنی لست اشربه
و لست آتیک الاّ کسرتی بیدی.
و زریاب که در این شعر آمده است نام مغنی است باندلس(2) و او اندلسیان را در صنعت غنا و معرفت آن چنان است که اسحاق بن ابراهیم موصلی مردم عراق را و بدو مثل زنند ومؤلف اصواتی است که تدوین شده و در آن کتابها کرده اند. و هم حمیدی گوید: ابوعمر را اشعار بسیاری است که آنها را ممحصات نامیده است و هر قطعهء آن در نقض غزلی باشد که در عشق و خمر و جز آن سروده است مشتمل بر مواعظ و زهد. و ظاهراً قطعهء ذیل از ممحصات است:
الاّ انما الدنیا غضاره ایکه
اذا اخضرمنها جانب جف جانب
هی الدارما الاَمال الاّ فجائع
علیها و لا اللذات الا مصائب
و کم سخنت بالامس عینا قریره
و قرت عیون دمعها الان ساکب
فلا تکتحل عیناک منها بعبره
علی ذاهب منها فأنک ذاهب.
و گویند شعر زیرین آخرین شعر اوست:
بلیت و ابلتنی اللیالی بکرها
و صرفان للایّام معتوران
و ما بی لاابکی لسبعین حجه
و عشر اتت من بعدها سنتان.
و حافظ ذوالنسبین [ بنی دحیه و الحسین ]ابوالخطاب عمر بن الحسین المعروف به ابن دحیه المغربی السبتی بمن اجازهء روایت کتاب العقد ابن عبدربه داد و او از شیخ خود ابومحمد عبدالحق بن عبدالملک بن ثوبه العبدی و وی از شیخ خود ابوعبدالله محمد بن معمر و او از شیخ خود ابوبکر محمد بن هشام المصحفی و او از پدر خویش و او از زکریابن بکیربن الاشبح و او از مصنف کتاب اجازهء این روایت داشت. و ابن عبدربه کتاب العقد بر بیست و پنج بخش کرده و هر بخشی دو جزء است که مجموعاً پنجاه جزو باشد و بهر کتاب نام گوهری از گوهرها داده است و اول آن کتاب اللؤلؤه فی السلطان است پس کتاب الفریده فی الحروب پس کتاب الزبرجده فی الاجواد. پس کتاب الجمانه فی الوفودپس کتاب مرجانه فی مخاطبه الملوک پس کتاب الیاقوته فی العلم و الادب پس کتاب الجوهره فی الامثال پس کتاب الزمرده فی المواعظ پس کتاب الدره فی التعازی و المراثی پس کتاب الیتیمه فی الانساب پس کتاب العسجده فی کلام الاعراب پس کتاب المجنبه فی الاجوبه پس کتاب الواسطه فی الخطب پس کتاب المجنبهء دوم فی التوقیعات و الفصول والصدور و اخبار الکتبه پس کتاب العسجدهء دوم فی الخلفاء و ایامهم. پس الیتیمه الثانیه فی اخبار زیاد و الحجاج و الطالبیین و البرامکه. پس الدرهء دوم، فی ایام العرب و وقائعهم. پس الزمردهء دوم فی فضائل الشعر و مقاطعه و مخارجه. پس الجوهرهء دوم فی اعاریض الشعر و علل القوافی. پس الیاقوته دوم فی علم الالحان و اختلاف الناس فیه. پس المرجانهء دوم فی النساء و صفاتهن. پس الجمانهء دوم فی المتنبئین و الممرورین و الطفیلیین. پس زبرجدهء دوم فی التحف و الهدایا و النتف و الفاکهات والملح. پس الفریدهء دوم فی الهیئات و البنّایین و الطعام و الشراب. و پس اللؤلؤهء دوم فی طبایع الانسان و سائر الحیوان و تفاضل البلدان و این آخر کتاب است. و از اوست:
ودّعتنی بزوره و اعتناق
ثم نادت متی یکون التلاقی
و بدت لی فأشرق الصبح منها
بین تلک الجیوب والاطواق
یاسقیم الجفون من غیر سقم
بین عینیک مصرع العشاق
انّ یوم الفراق اقطع یوم
لیتنی مِتُّ قبل یوم الفراق.
و هم از اوست:
یا ذاالذی خط الجمال بخده
خطین هاجا لوعه و بلابلا
ماصح عندی انّ لحظک صارم
حتی لبست بعارضیک حمائلا.
و حمیدی گوید: معتمدی مرا روایت کرد که خطیب ابوالولیدبن عسال بزیارت خانه شد و گاه بازگشت خواست برای اکتساب فخری و استفادت ادبی متنبی را نیز دیدار کند و او را در مسجد عمروبن العاص بیافت. ابن عسال گوید: پس از ساعتی مفاوضه متنبی گفت: مرا از ملیح اندلس شعری نخوانی؟ [ و مراد او از ملیح اندلس ابن عبد ربه بود ] و من این قطعه خواندن گرفتم:
یا لؤلؤاً یسبی العقول انیقا(3)
و رشا بتقطیع القلوب رفیقا
ما ان رأیت ولا سمعت بمثله
ورداً یعود من الجناء عقیقا
و اذا نظرت الی محاسن وجهه
ابصرت وجهک فی سناه غریقا
یا من تقطع خصره من ردفه
ما بال قلبک لایکون رقیقا.
و متنبی از من اعادهء آن خواست و نوبت دیگر بخواندم و چون بآخر رسید دست برهم زد و گفت: ای ابن عبدربه! عراق در مقابل تو از پای در آمد.
و ابن عبدربه در آخر عمر از شور و هوای جوانی بازآمد و باخلاص توبت و انابت کرد و هر یک از غزلهای خود را بهمان وزن و قافیت و عروض در زهد و طامات نقیضه گفت و آنان را ممحصات نام داد و ازجملهء ممحصات است قطعه ای که در معارضهء این غزل خویش که مطلع: «هلا ابتکرت لبین انت مبتکر» داشت، گفته است:
یا قادراً لیس یعفو حین یقتدر
ما ذا الذی بعد شیب الرأس تنتظر
عاین بقلبک انّ العین غافله
عن الحقیقه و اعلم انها سقر
سوداء تزفر من غیظ اذا سعرت
للظالمین فماتبقی و لاتذر
لو لم یکن لک غیر الموت موعظه
لکان فیه عن اللذات مزدجر
انت المقول له ما قلت مبتدئا
هلا ابتکرت لبین انت مبتکر.
(معجم الادباء یاقوت ج2 ص67).
و او راست: لباب فی معرفه العلم و الاَداب. احمد عم ابوعثمان سعیدبن عبدربه است. رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 44 و رجوع به ابن عبدربه شود.
(1) - الحمیدی، عبدالرحمان.
(2) - نام زریاب نشان میدهد که او نیز مانند اسحاق از مردم ایران است و موسیقی از ایران بشرق و غرب ممالک اسلامی رسید.
(3) - الصواب فی الیتیمه (1:364): قمراً یسبی ذوی...
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.